عاشقانه







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

به این لطیفه چند بار میخندید؟

پیری برای جمعی سخن میراند.

 

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

 

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

 

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

 

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه

میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.



نظرات شما عزیزان:

محسن - میهمان ویژه ❤ شهر شب √ ❤
ساعت0:23---29 تير 1391
خیلی چیزها می خواستم بگم ولی . . .
-----------
خداحافظ براي تو چه آسان بود،

ولي قلب من از اين جمله لرزان بود

خداحافظ براي تو رهايي داشت،

براي من غم تلخ جدايي داشت

خداحافظ طلوع من، غروب من،

خداحافظ تو اي محبوب خوب من

(آخرین مطلب ارسالی توسط : محسن - نویسنده مهمان ❤ شهر شب √ ❤)


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط سپیده در 12 | |